تأملی در زمینه ها و پیامدهای یک رویداد ناگوار؛ برخودان شوا
تأملی در زمینه ها و پیامدهای یک رویداد ناگوار؛ برخودان شوا
اکنون نزدیک به یازده ماه از حوادث ماه خرداد 1400 که با کمال تأسف بر اثر درگیری چند تن از مردم دو روستای منطقۀ دالاهو بر سر آب و مرتع به وجود آمد گذشته¬است. در این نزدیک به یک سال و به دنبال بروز یک تنش اولیه، زنجیره ای از پیامدها و تبعات ناخوشایند بروز کرده اند؛ به گونه ای که در همین مدت چندین بار شاهد تلاش دست های پشت پرده برای برهم زدن زندگی مسالمت آمیز و مشترک مردم دالاهو و به منظور ناامن نشان دادن این منطقه بوده ایم. در این شش ماه و اندی که از این رخداد میگذرد و به ویژه در روزهای تابستان سال گذشته، چنانکه اکثر اهالی منطقه نیز باخبر هستند، افرادی ناشناس با هجوم مکرر به اهالی روستای «زرده» و انجام اقداماتی همچون تیراندازی به سمت خودروها و عابران، سعی در ناامن نشان دادن منطقۀ ریژاو و دالاهو و افشاندن بذر بی اعتمادی و کینه در میان مردم داشته اند.
اما این حوادث و ناآرامی ها از کجا آغاز شد و تاکنون چه عواقبی برای مردم منطقه در پی داشته است؟ اکنون که زمان قابل توجهی از این وقایع گذشته، مروری بر رخدادهای این یازده ماه می¬تواند به شناخت وضعیت منطقۀ دالاهو کمک کرده و منطق رویدادها را اندکی برایمان روشن کند. برای این کار نخست نگاهی به بستر مادی وقوع رخداد و شرایطی می پردازیم که زمینۀ چنین حوادثی را فراهم آورده و آن را امکانپذیر ساخته است.
وقوع خشکسالی بی سابقه در منطقه و جهان
با توجه به انگیزۀ اولیۀ درگیری می¬توان از بحران آب و وقوع خشکسالی به عنوان اصلی¬ترین زمینۀ مادی وقوع این رخداد یاد کرد. چنانکه می دانیم چند سالی است که مسئلۀ تغییرات اقلیمی و مسائل مرتبط با آن از قبیل خشکسالی و کمبود آب به بحرانی در سطح جهان و به ویژه حوزۀ کم باران «خاورمیانه و شمال آفریقا» تبدیل شده است. چشمه ها، دریاچه ها و رودخانه های بسیاری در سراسر جهان خشک شده اند و مناطقی که سابقاً به دلیل وجود منابع آبی زیستگاه انسان ها و نیز جانوران و گیاهان بوده با خشکی آب ها به مناطقی خالی از حیات تبدیل شده اند. این مسئله خاص کوردستان و ایران نیست و گفته می شود که دست کم 45 کشور جهان با این بحران دست به گریبان هستند و کشورهای خاورمیانه نیز که در منطقه ای به نسبت کم آب و خشک واقع شده اند درواقع در قلب بحران جهانی آب قرار دارند. مشخص است که چنین بحران بی سابقه ای عواقب پیشبینی ناپذیری به دنبال داشته و بحران انسانی بزرگی را در سطح جهان باعث شده است. نمونه هایی از این تبعات را می توان در وخامت مسئلۀ آب در روژاوای کوردستان مشاهده کرد که با قطع جریان آب رودخانه های فرات و خابور و تحریم آبی روژاوا از سوی رژیم فاشیست تورکیه به بحرانی برای خلق های آن منطقه تبدیل شده است. همچنین نمودهای دیگری از این تبعات را می توان در جابجایی های جمعیتی در پی کمبود شدید آب در روستاهای خراسان شمالی، و یا اعتراضات کشاورزان منطقۀ ورزنۀ استان اصفهان، مردم لور بختیاری و مردم عرب در منطقۀ لورستان و احواز مشاهده کرد و یا به خشک شدن دریاچۀ اورمیه اشاره کرد که تبعات فاجعه بار آن هنوز به طور کامل آشکار نشده است. در همۀ این موارد اگرچه تأثیرگذاری عوامل طبیعی به صورت وقوع چرخۀ خشکسالی عامل اصلی وقوع بحران بوده، اما این عامل علی الظاهر طبیعی در ترکیب با دخالتگری دولت های سرمایه داری بوده که پتانسیل تنش زایی اجتماعی پیدا کرده و به منازعه و درگیری منجر شده است. اگر در روژاوای کوردستان این رژیم تورکیه است که از وقوع خشکسالی در سوریه سوءاستفاده کرده و آب را به روی خلق های «ادارۀ خودمختار شمال و شرق سوریه» بسته است، در ایران مافیای قومگرای باندهای قدرت در استانهای اصفهان، یزد و کرمان و نیز مافیای اقتصادی سپاه پاسداران هستند که به صورت هماهنگ در دولت آشکار و دولت پنهان خشکسالی را فرصتی مغتنم برای عملی کردن نیت های سودپرستانه، استعماری و قدرت طلبانه شان تشخیص داده اند؛ و چنانکه شاهد هستیم، مافیای نیروهای سیاسی این مناطق در نهادهای تأثیرگذار همچون وزارت نیرو و سپاه پاسداران با اجرای طرح های انتقال اجباری آب به مناطق خشک مرکز و شرق ایران و انعقاد قراردادهای میلیاردی ساخت سدها و تونل های انتقال آب سیاست نابودسازی محیط زیست خلق های زاگرس و البرز را به اجرا گذاشته اند که بدون شک فجایع زیست محیطی، اجتماعی و حتی تمدنی عظیمی در این مناطق به دنبال داشته و خواهد داشت.
وقوع درگیری بر سر منابع در دالاهو
همین وضعیت به صورت مشابهی در رابطه با زمینۀ بروز درگیری در منطقۀ دالاهو نیز تأثیرگذار بوده است. باید گفت که کوردستان و مشخصاً منطقۀ دالاهو نیز علیرغم وجود منابع آب فراوان نه از وقوع خشکسالی جهانی مصون بوده است و نه از دخالتگری دولتهای دیکتاتوری سرمایه داری مرتجع. در همین زمینه رژیم ایران در سال های اخیر طرح های انتقال آب را تحت عنوان «سامانۀ گرمسیری» و «سامانۀ سردسیری» در استان کرماشان به انجام رسانده و دست به تغییرات عظیمی در اکوسیستم و مسیر حرکت رودخانه ها زده است. علاوه بر سدهایی که مانند سد زمکان -که تنها به دلایل امنیتی ساخته شده و حتی مسئولان وزارت نیروی رژیم نیز به شکست خورده و اشتباه بودن آن اعتراف کرده اند-، طرح های عظیم انتقال آب نیز در کرماشان اجرا شده که آب را از رودخانه های کرماشان به استانهای ایلام و خوزستان انتقال میدهد و باید گفت که پیامدها و تبعات آن چه به لحاظ زیست محیطی و چه به لحاظ سیاسی و اجتماعی هنوز برای کارشناسان و نیز نزد افکار عمومی مردم کرماشان و ایلام آشکار نشده است.
با این وجود باید در نظر داشت که رخدادهای ماه خرداد در شرایطی صورت گرفت که خشکسالی بی سابقه ای در سراسر جهان و به ویژه منطقۀ کم آب خاورمیانه به وقوع پیوسته و تابستان کم آب و خشکی در انتظار مردم دالاهو بود. در این میان طرح های انتقال آب و سدسازی رژیم نیز که همگی با ادعا و شعارهای فریبنده ای همچون اشتغالزایی و آبرسانی به باغات و مزارع مردم صورت میگیرد نه تنها از این خشکی و بی آبی نکاسته بود بلکه با انتقال آب های جاری به استانهای دیگر و یا افزایش تبخیر آن از طریق جمع کردن آب در مخزن سدها در عمل به خارج شدن منابع آبی از دسترس مردم کمک کرده و مردم را هرچه بیشتر در مضیقۀ ناشی از بی آبی قرار داده بود.
این وضعیت سبب وقوع درگیری میان اهالی دو روستا بر سر استفاده از منابع محدود آبی منطقۀ دالاهو شد که طی آن جدل لفظی دو گروه از مردم بر سر استفاده از یک مرتع وقوع درگیری در روز 11 خرداد 1400 را در پی داشت که با کمال تأسف به کشته شدن پنج تن و زخمی شدن چندین تن دیگر از مردم عزیز کورد اهل تسنن منطقۀ دالاهو انجامید. به دنبال این حادثه تا چند روز اوضاع منطقه دچار تشنج شد. با توجه به تعلق طرفین درگیری به روستاها و طایفه هایی با وابستگی مذهبی متفاوت، ماجرا به سرعت به دستمایه ای برای سوءاستفادۀ گروه ها و نیروهایی تبدیل شد که ایجاد اختلاف و درگیری میان مردم را هدف و برنامۀ کاری و وظیفۀ سازمانی خود قرار داده اند. اگرچه برخی از بزرگان و معتمدین دلسوز در هر دو طرف بلافاصله با اتخاذ موضعی مسئولانه درصدد دعوت طرفین درگیر به آرامش برآمدند، اما متأسفانه شرایط سیاسی منطقه به گونه ای بود که در روزهای نخست به طرزی آشکار پای نیروهای بی هویتی به میان آمد که تلاش داشتند تا با ادبیاتی تند و تهدیدآمیز این درگیری تأسف آور بر سر آب و مرتع را به جنگی مذهبی تبدیل کرده و حتی دامنۀ درگیری را به مناطق دیگر نیز بکشانند. از یک سو شاهد بودیم که نیروهای اجتماعی و سیاسی، روشنفکران و هنرمندان مردمی کورد، و بزرگان و معتمدین دینی هر دو سوی درگیری با تمام توان کوشیدند تا میان مردم دوستی برقرار کرده و آشتی را بار دیگر به این سرزمین زیبا و کهنسال بازگردانند؛ و از سوی دیگر نیز شاهد بودیم که به موازات این تلاش های نوع دوستانه و مسئولانه، برخی گروه ها نیز با دخالت کردن در ماجرا و انداختن خود به میان معرکه و تبلیغ و نفرت پراکنی بر اساس مذهب، نه تنها به دنبال تحریک مردم به وارد شدن به درگیری مذهبی بودند، بلکه حتی مصلحت جویی و آشتی خواهی دیگران را نیز تخطئه و تخریب می کردند. این نیروها در راستای تبدیل اختلاف بر سر آب و مرتع به یک جنگ مذهبی، با تکیه بر مفاهیم بنیادگرایانه و تفکر عقب مانده و متحجری که به طور مشخص حامل رنگ و بوی سلفیگری بود، با این خیال خام که طرفداری در منطقه دارند، تمام تلاش خود را کردند تا از این درگیری به عنوان فرصتی برای پیدا کردن جای پایی در منطقه و عملی کردن اهداف شوم شان سوءاستفاده کنند.
این هجمه و به موازات آن سیاست تنش زای جمهوری اسلامی که به دلیل ماهیت ارتجاعی خود و بیش از چهار دهه سرکوب، استثمار، تبعیض و خفقانی که به کل مردم کورد –چه سنی، چه یارسان و چه شیعه- تحمیل کرده است آبرو و اعتمادی در میان مردم منطقه ندارد، سبب شد تا بحران نه تنها تداوم بیابد بلکه تشدید شود و توالی رخدادها معنای خاصی پیدا کند. برای فهم تنش زایی سیاست رژیم ایران در قبال این وقایع باید توجه کرد که اگرچه در روزهای نخست نیروهای امنیتی رژیم در سپاه و اطلاعات نیز به ظاهر در ماجرا مداخله نکردند و عمدۀ حل و فصل اختلافات توسط نیروهای محلی و معتمدین منطقه از هر دو دیانت یارسان و اهل تسنن انجام شد، اما با تداوم حوادث و تکرار حملات به جامعۀ یارسان معنای سکوت و عدم مداخلۀ این نیروها معنای دیگری به خود گرفت و با نگاهی به تداوم رویدادها پس از قریب به یازده ماه، اکنون دیگر می توان آن را به انتظاری برای انجام شدن وظایف نیروهای مختلف و ایادی شان در منطقه تعبیر کرد که مشغول ریختن نفت بر آتش بودند، تا سپس در مرحلۀ بعد با بالا گرفتن بحران با تفنگ و طناب شان سررسیده و به حضور امنیتی و نظامی شان در منطقه مشروعیت ببخشند و برنامه های بعدی خود را عملی کنند.
تداوم بحران از سوی افراد مشکوک
با وجود تلاش خیرخواهان و نیروهای اجتماعی دو طرف، اما وقوع این درگیری زنجیره ای از حوادث را به دنبال آورد که حاکی از وجود دست هایی پنهان برای عملی کردن سیاست هایی خاص بود. این تلاش های مشکوک برای تداوم بخشی به بحران را می توان در حملات دیگری که در تمام طول تابستان علیه مردم یارسان صورت گرفت مشاهده کرد که در ادامه به اهم آن ها اشاره میشود.
سه شنبه 1 تیر چند موتورسوار با چهره های پوشیده اقدام به تخریب چاه آب روستای قلاواری کرده و موتور و لوله های آب چاه را با خود بردند. سپس یک روز بعد و در 2 تیر ساعت 3:45 بعد از ظهر دو موتورسوار با صورت های پوشیده و مسلح به کلاشینکوف به سوپرمارکت روستای قلاواری حمله کرده و فروشگاه این روستا را به رگبار بستند. در این حادثه فروشندۀ این مغازه مورد اصابت گلوله قرار گرفت و از ناحیۀ پا دچار جراحت شد.
سپس با کمال تعجب بحران و درگیری به صورت مشکوکی از روستاهای قلاواری و کوئیک به منطقۀ ریژاو گسترش یافت که به دلیل بافت متنوع مذهبی اش از حساسیت بالایی برخوردار است. این مسئله با مسدود کردن کانال انتقال آب به روستای زرده و ممانعت از رسیدن آب به باغ های زیتون این روستا که اهالی آن هیچ نقشی در درگیری های مورد بحث نداشته اند وارد مرحلۀ جدیدی شد. در روز 3 تیر طی توافقی با حضور مقامات دولتی و نظامی و انتظامی رژیم مقرر شد که جریان آب به مدت 48 ساعت برقرار شده و آب به باغ های زیتون زرده برسد، اما این وعده و توافق شفاهی به دلیل نامعلومی اجرایی نشد و تلاش دهیار و شورای روستاهای زرده و سید محمد نیز به جایی نرسید.
به دنبال این اتفاق، جمعی از باغداران زرده در روز 5 تیر با تجمع در برابر ساختمان استانداری کرماشان خواستار رفع مشکل مربوط به آبیاری باغ های خود شدند. با این وجود نه تنها دولت برای حل مشکل نرسیدن آب به زرده اقدامی نکرد، بلکه تلاشی سیستماتیک برای ناامن ساختن منطقۀ ریژاو نیز آغاز شد. روز سه شنبه 22 تیر ساعت 19 عصر فردی از روستای قلقله با خودروی خود کورش کرم ویسی را که مسئولیت دهیاری روستای زرده را بر عهده دارد زیر گرفته و وی را به شدت زخمی کرد. در همان روز و پس از این حمله در حدود ساعت 9 شب یکی از باغ های زرده توسط افراد ناشناس به آتش کشیده شد و هنگامی که مردم برای خاموش کردن آتش به سوی باغ شتافتند، مورد تیراندازی افراد مزبور قرار گرفتند. پس از تیراندازی میان چند تن از افرادی که اهل روستای زرده و روستای داراب بودند درگیری به وقوع پیوست که تا پاسی از شب نیز ادامه داشت و سبب شد تا جَو دو روستا به تشنج کشیده شود. اگرچه در این تیراندازی و درگیری ها به کسی صدمه ای وارد نشد و مردم موفق شدند آتش سوزی را به موقع مهار کنند، اما دخالت نکردن تعجب برانگیز نیروهای انتظامی و امنیتی رژیم در این مسائل سبب شد تا این حمله معنای دیگری برای مردم منطقه بیابد.
این درگیری ها باز هم ادامه پیدا کرد و بر اساس اخبار منتشرشده در روز چهارشنبه ۱۳ مرداد ۱۴۰۰دو موتورسوار با چهره های پوشیده در جادۀ حدفاصل قلاواری به کوئیک به سمت یکی از اهالی قلاواری تیراندازی کردند که زخمی شدن وی را در پی داشت. در تداوم این حملات در روز چهارشنبه ۲۷ مرداد تعدادی از باغداران زرده که به قصد باز کردن کانال آبرسانی از روستا خارج شده بودند در مسیر ریژاو از سوی افراد ناشناس مورد تیراندازی قرار گرفتند. در این زمان با اعتراض مردم زرده، مقامات نظامی و امنیتی رژیم به دهیاران و نمایندگان شوراهای روستاهای زرده و سیداحمد تعهد دادند که در کمترین زمان نسبت به باز کردن کانال آب به سمت باغ های این دو روستا اقدام خواهند کرد، اما این وعده ها نیز در حد حرف باقی ماند و نه تنها هیچ اقدام جدی برای برقرار کردن جریان آب صورت نگرفت، بلکه نفرت پراکنی علیه مردم یارسان نیز ادامه یافت و افراد مشکوکی که وابستگی آشکاری به جریان های سلفی داشتند به صورت آزادانه به رفت و آمد در منطقه و تحریک مردم اهل تسنن منطقۀ ریژاو علیه مردم یارسان پرداخته و سیاست تبدیل اختلاف بر سر آب به جنگ دینی را دنبال می کردند.
اگرچه در روز 30 مرداد کانال آب پس از 103 روز به صورت موقت و محدود باز شد، اما این پایان ماجرا نبود. در روز یکشنبه 14 شهریور 1400 ساعت 10 شب برای چندمین بار حمله ای از سوی افراد ناشناس به چند تن از اهالی زرده صورت گرفت که در مکان چشمۀ واقع در آشپزکه در حریم باغ های روستای زرده مشغول پر کردن تانکرهای آب به منظور آبیاری باغ های روستا بودند. اگرچه این حمله با گریختن اهالی از محل آسیب و تلفات جانی در پی نداشت، اما تنها چند ساعت بعد افرادی ناشناس اقدام به آتش زدن باغ یکی از اهالی روستای زرده کردند. وقتی مردم برای خاموش کردن آتش سر رسیده و مانع از گسترش آتش سوزی شدند، این بار در ساعت 11:30 دقیقه باز هم افرادی ناشناس برای بار دوم به سمت کوروش کرم ویسی دهیار زرده تیراندازی کرده و خودروی او را مورد حمله قرار دادند.
در نیمه شب 25 شهریور نیز بار دیگر دست های پنهانی تلاش کردند تا با تداوم بخشیدن به حملات و تیراندازی ها، پروژۀ ناامن نشان دادن منطقۀ دالاهو را ادامه بدهند. بر اساس منابع خبری، افراد مشکوک و فاقد هویت، سوار بر دو خودروی سواری ساعت 12 نیمه شب روز 25 شهریور 1400 در جادۀ ریژاو و حدفاصل روستای داراب به زرده به خودروی سواری یکی از اهالی روستای زرده حمله کرده و به سمت وی تیراندازی کرده اند.
در یکی از آخرین تلاش های این دست های پنهان نیز در 9 اسفند 1400 شب هنگام تعداد زیادی از درختان انجیر و زیتون در یکی از باغ های متعلق به اهالی روستای زرده به صورت مشکوکی قطع شد و از بین رفت که عاملان آن ناشناخته ماندند.
با تکرار این اتفاق طی ماه های تابستان دیگر بر همۀ اهالی منطقه از هر طایفه و پیروان تمام ادیان آشکار شده بود که دست های پنهانی از خارج از منطقۀ دالاهو هدایت این وقایع را در دست دارد و در شرایطی که مردم اهل تسنن روستاهای منطقه خواهان ختم غائله و برقراری آرامش و صلح و همزیستی بوده و بسیاری از آنان حتی در باز کردن کانال آب و خاموش کردن آتش باغ ها نیز به مردم زرده کمک میکردند، عده ای از اشخاص مشکوک و بی هویت دست اندرکار ایجاد درگیری هستند و با سوءاستفاده از فضای به وجود آمده، برای ایجاد تنش در منطقه برنامه ریزی میکنند. اما چه دست های پشت پرده ای در پس این حملات وجود دارد و علت تداوم این حملات بدین شکل خاص چیست و چه کسانی از این وضعیت سود می برند؟
جریان های سلفی و نفرت پراکنی علیه مردم
همه میدانیم که طی سالیان اخیر همزمان با رشد بنیادگرایی در کل خاورمیانه و کشورهای اسلامی، فعالیت گروه های سلفی و جهادی در کوردستان نیز افزایش قابل توجهی پیدا کرده است. گروه ها و دار و دسته های وابسته به احزاب و جناح های بنیادگرا و سلفی که روابط آشکاری با برخی حکومت های مرتجع منطقه همچون تورکیه، پاکستان و عربستان دارند طی چند دهه تلاش کردند تا در کوردستان جای پایی برای خود باز کرده و با جذب نیرو به تقویت موضع نیروهای مرتجع در سطح خاورمیانه بپردازند. به طور مشخص در شرق کوردستان فضای پس از سالهای جنگ و اشغال کوردستان سبب می شد تا این نیروها از بی تحرکی احزاب غیرمذهبی کورد بهره برده و با تأکید بر جهاد دینی برخی افراد را به سوی خود جذب کنند. اگرچه در بادی امر این مسئله برای رژیم شیعی ایران حساسیت برانگیز بود، اما خیلی زود با تبدیل شدن افغانستان و سپس عراق به جبهۀ اصلی فعالیت سلفی ها و جهادی ها رژیم ایران از بابت فعالیت آنان آسوده خاطر شد و تلاش کرد تا با برقراری ارتباط با این جریان ها ضمن اعطای آزادی برای فعالیت کنترل شده این تهدید را در راستای منافع خود به فرصتی در سطح منطقۀ خاورمیانه تبدیل کند. منفعت اصلی رژیم ایران در این بود که نیروهای سلفی میتوانستند کوردستان را به محیطی ناامن برای فعالیت احزاب مترقی مردمی، سکولار، دموکراسی خواه و چپگرا تبدیل کنند و با تحریک احساسات مذهبی و ایجاد تعصبات کور به ویژه در رابطه با زنان، گروه های اقلیت دینی و فعالیت های غیرمذهبی فرهنگ سیاسی آزادیخواهانۀ جامعۀ کوردستان را مورد حمله قرار داده و در خدمت اهداف درازمدت سرمایه داری اسلامی برای ایجاد یک هژمونی اسلامگرایانه قرار بگیرند. در همین راستا جمهوری اسلامی به برقراری روابطی علنی با برخی گروه های سلفی نیز دست زد و همانگونه که در ابتدای انقلاب با هدف ایجاد جبهه ای اسلامی-ضدچپ در برابر احزاب و سازمانهای چپ و دموکراتیک به ویژه در کوردستان، تورکمن صحرا و بلوچستان با برخی گروه های اسلامگرای اهل تسنن متحد شده بود، در ادامه نیز گروه «جنبش اسلامی در کوردستان عراق» را مورد حمایت ویژه قرار داد و در ابتدای دهۀ 1380 بقایای انصارالاسلام را در شرق کوردستان مستقر کرده و امنیت و امکانات لازم برای سازماندهی عملیات هایشان را در اختیار نیروهای آنها قرار داد. شرح کامل روابط تنگاتنگ جمهوری اسلامی با این گروه ها خود موضوع جداگانه ای است که نیاز به بحث مفصل دارد؛ اما در توضیح آن تنها می باید به این مسئله اکتفا کرد که این روابط به گونه ای بود که جمهوری اسلامی ضمن رسیدن به اهدافش به ویژه در ارتباط با سرکوب نیروهای مخالف در داخل ایران و کوردستان، سیاست های برون مرزی خود را نیز در دو کشور عراق و افغانستان که با حملۀ آمریکا به میدان نبرد نیروهای جهادی و ارتش آمریکا تبدیل شده بود به نتیجه می رساند.
با این تفاصیل توجه به بستر وقوع درگیری خردادماه 1400 از نظر فعالیت گروه های سلفی و جهادی نیز حائز اهمیت است. در رابطه با وقایع خرداد و ماه های تابستان توجه به این نکته ضرورت دارد که این درگیری ها تنها اندکی پس از مانورهای زنجیره ای گروه های سلفی در دیگر شهرهای کوردستان همچون مریوان، سقز و سنندج به وقوع پیوست. روز 11 اردیبهشت 1400 همزان با روز جهانی کارگر که هرساله توسط نیروهای پیشروی جامعۀ سیاسی کوردستان جشن گرفته می شود، چند تن از نیروهای سلفی شناخته شدۀ مریوان که تعداد آنها هشت نفر اعلام شد، ضمن سر دادن شعار «الله اکبر» با سلاح سرد به مردم محلۀ دارسەیران مریوان حمله کردند که با مقاومت مثال زدنی مردم این محله به ویژه زنان مواجه شده و عقب نشینی کردند. با این وجود حملات سلفی ها در بهار 1400 تداوم یافت. روز 24 اردیبهشت بار دیگر گروهی از نیروهای سلفی چند جوان سقزی را به بهانۀ نوشیدن مشروبات الکلی در جادۀ ملقەرنێ سقز با سلاح سرد مورد حمله قرار دادند که به وقوع درگیری میان آنان منجر شد. در شرایطی که رسانه ها این حملات را همچون افزایش فعالیت های سلفی ها در شرق کوردستان تفسیر می کردند، روز 2 خرداد 1400 شمار قابل توجهی از سلفی های سنندج با صورت های پوشیده و سوار بر موتور سیکلت این بار به محلۀ حاجی آباد این شهر یورش بردند و ساکنان این محله را مورد ضرب و شتم قرار دادند.
اگرچه علل و انگیزه های ابتدایی درگیری های ماه خرداد دالاهو مشخص است و درگیری اولیه در بادی امر هیچ ارتباطی با نیات مذهبی و آئینی نداشته است، اما چنانکه گفته شد دست هایی پنهان از آستین بیرون آمدند تا با ایجاد فضایی مسموم در منطقه این درگیری را به یک تنش مذهبی تبدیل کنند. این جوسازی ها چنان با شتاب انجام شد که گویی برخی گروه ها از مدت ها قبل منتظر بروز چنین فرصتی بودند، تا از تریبون های خود فتوا و دستور قتل و قصاص و جهاد صادر کنند و مردم یارسان را کافر و نجس بخوانند و بدین شیوه تاریخ سرشار از دوستی و همزیستی مردم بومی منطقۀ دالاهو را هدف حملۀ جاهلانۀ خود قرار دهند.
نکتۀ تأمل برانگیز دیگر توجه به انتشار خبر دروغین حملۀ افراد مسلح به بارگاه بابایادگار در رووستای زرده در 5 اسفند 1399 (نزدیک به 3 ماه قبل از حوادث دالاهو) است که توسط منبعی ناشناس و از طریق یکی از سایت های حقوق بشری کوردستان منتشر شد. این خبر که البته خیلی زود تکذیب شد، در همان زمان انتشار از جانب برخی تحلیلگران به عنوان تبلیغی برای تنش مذهبی در میان مردم دالاهو، و تلاشی برای امنیتی کردن منطقه به منظور توجیه حضور نیروهای امنیتی رژیم تفسیر شد. نگاهی به حوادث بهار و تابستان نشانگر آن است که این تفسیر چندان اشتباه نبوده و گویی تنها به زمینه ای عینی نیاز داشته تا جامۀ واقعیت بر تن کند.
در میان همۀ سایت ها و اکانت ها و منبرهایی که نفرت پراکنی علیه مردم یارسان را هدایت کرده و تلاش میکردند تنش بر سر آب و مرتع را به جنگی مذهبی تبدیل کنند، سایتی با نام «بنیان جهاد علیه دین سکولاریسم و مذاهب مختلف آن» که از جملۀ رسانه های سلفیان در کوردستان ایران به شمار می آید رسماً اعلام کرد که ایران تحت حکومت رژیم جمهوری اسلامی «دارالاسلام» به شمار می رود و به همین دلیل کار مجازات «شیطان پرستان قلخانی» را به جمهوری اسلامی می سپارد که قوانینش «منطبق با شریعت الله» هستند!!
با این تفاصیل، به دنبال این تبلیغات بود که زنجیره ای از حملات و درگیری ها طی فصل تابستان اتفاق افتاد و در این میان مسئولان جمهوری اسلامی و نیروهای امنیتی وابسته بدان نیز با سکوت و تظاهر به بی خبری حملات متعدد به مردم یارسان را مورد تأیید قرار دادند.
سیاست فتنه گرانۀ جمهوری اسلامی
چنانکه گفته شد مسئولان رژیم در ابتدای بروز درگیری تظاهر کردند که در ماجرا دخالتی ندارند و تنها از طریق نیروهای نظامی و انتظامی و امنیتی خود با عوامل آن برخورد میکنند. رفت و آمد و مانورهای خودروهای امنیتی و نظامی در روزهای نخست درگیری در حوالی روستاهای قلاواری و کوئیک نشان از آن داشت که این نیروها امنیتی کردن منطقه را در اولویت قرار داده اند و نهایتاً می شد پیشبینی کرد که در آیندۀ دور یا نزدیک با اعمال قوانین خشونت آمیز و ارتجاعی شان در ماجرا مداخله خواهند کرد. اما واکنش نیروهای رژیم را نباید صرفاً به مداخلۀ امنیتی و انتظامی محدود کرد. این مسئله مهم ترین و اصلی ترین پیامد این رویداد به شمار می آید و نباید آن را بی اهمیت انگاشت. درواقع اعمال سلطۀ رژیم ایران را نباید به برخورد قهری صرف و یا مانور امنیتی محدود کرد. این مسئله زمانی اهمیت بیشتری می یابد که به شایعاتی توجه کنیم که علیه برخی از اشخاص و معتمدین محلی به صورتی مشکوک ترویج شد. این شایعات به طور مشخص و آشکاری برای بدنام کردن برخی از اشخاص دارای مقبولیت و وجهۀ مردمی برنامه ریزی شده بود که میتوانستند به عنوان معتمد نقش میانجی در حل و فصل اوضاع داشته باشند و مانع از تشدید خشونت ها و تبدیل درگیری به تنشی مذهبی شوند. هدف قرار دادن این اشخاص دقیقاً در نخستین ساعاتِ روز پس از درگیری را باید یک جنگ روانی برنامه ریزی شده دانست که توسط افرادی با شناخت بالا از موقعیت نیروهای انسانی و وضعیت اجتماعی منطقۀ دالاهو انجام شده و بدون شک هدفی به جز تبدیل درگیری بر سر آب و مرتع به تنشی مذهبی را از طریق تخریب شخصیت افراد دارای سرمایۀ اجتماعی بالا در دو گروه درگیر دنبال نمی کرده است.
به رغم این جنگ روانی کثیف که از طریق ایجاد شایعات و از طریق پیاده نظامی از اکانت های بی نام و نشان و مشکوک در فضای مجازی دنبال میشد، چهره های معتمد هر دو طرف توانستند تا حدود زیادی ماجرا را کنترل کنند و مانع از تشدید دامنۀ برخوردها میان دو گروه درگیر بشوند. حتی دادستان کل استان کرماشان با صدور بیانیه ای مدعی شد که درگیری پیش آمده درگیری میان دو طایفه است و از این طریق کوشید تا درگیری چند نفر معدود بر سر آب و مرتع را بعدی عمومی بخشیده و درگیری میان دو طایفه نشان دهد. با این وجود گذشت زمان نشان داد که شکست این سیاست سبب شده تا همان دست های پنهان این بار با تغییر زمین بازی و کشاندن درگیری ها به منطقۀ ای دیگر -که به طایفۀ مورد بحث دادستان هم ربطی ندارد، اما از قضا حساسیت بالاتری به لحاظ تنوع مذهبی دارد-، همچنان بر ماهی گرفتن از آب گل آلود و ایجاد تنش های مخرب و ضداجتماعی اصرار بورزند. این تاکتیک جدید از طریق انجام حملات کور به صورت تیراندازی های بی هدف به منظور ایجاد فضای وحشت در میان اهالی منطقه، وارد آوردن فشارهایی از قبیل بستن آب با هدف خشکاندن باغ ها و وارد آوردن فشار اقتصادی و در نهایت ایجاد فضای روانی علیه پیروان دین یاری عملی شد. سوءنیت مسئولان رژیم جمهوری اسلامی در این ماجرا و تلاش انها برای ایجاد درگیری مذهبی میان مردم کورد به قدری آشکار بود که حتی در پاسخ به مردم معترض روستاهایی مانند زرده که به دنبال قطع آب و حمله به افراد و باغ های آنان در برابر استانداری کرماشان در مرکز استان تجمع کرده بودند، بدون ارائۀ هیچ سند و مدرکی اهل تسنن را مقصر معرفی میکردند و از آنها میخواستند تا حق خود را از آنها بگیرند! با این وجود موضع رژیم و مسئولان آن در استان را بهتر از هر جای دیگر می توان از انفعال کامل در برابر این ترور و وحشت و مماشات با این اقدامات تنش زا درک کرد. پیداست که نیروهای امنیتی رژیم در این زمان ایجاد تنش مذهبی را به سود منافع رژیم دیده و هر اقدامی در راستای ناامن نشان دادن منطقه را به صورت کوتاه یا بلندمدت در راستای سیاست های امنیتی، سیاسی و شاید آمایشی رژیم ارزیابی کرده اند.
برخی نیروهای سیاسی با گرایش های مختلف در طول تابستان و پاییز سال گذشته به روش های گوناگونی نسبت به مسائلی از قبیل سیاست رژیم و نیروهای وابسته بدان برای بیرون راندن مردم یارسان از دالاهو، افزایش حضور نظامی و امنیتی خود در منطقه با هدف میلیتاریزه کردن هرچه بیشتر دالاهو، ایجاد تغییرات آمایشی در بافت قومی و مذهبی مناطق مرزی غرب استان کرماشان، راندن همۀ مردم و ایجاد فضایی غیرمسکونی در منطقۀ پیرامون تأسیسات نظامی و پایگاه های موشکی و پهپادی رژیم و مسائل دیگری از این قبیل هشدار دادند که هر یک از این هشدارها به نوبۀ خود در جای دیگری قابل بررسی و شایستۀ عطف توجه از جانب نیروهای سیاسی است. اما نخستین اقدام رژیم را در راستای تحمیل برخی تغییرات به مردم منطقه میتوان ایجاد تغییر در تقسیمات سیاسی شهرستان سرپل ذهاب دانست.
در این راستا هیأت وزیران در روز 28 تیر 1400 با تجمیع چهار روستای کوییک حسن، کوییک عزیز، کوییک مجید و کوییک محمود به یکدیگر دهستان تازه ای به نام «دهستان کوییک» تأسیس کرد و با تبدیل «دهستان دشت ذهاب» به «بخش دشت ذهاب» و جدا کردن آن از «بخش مرکزی شهرستان سرپل ذهاب»، این دهستان تازه تأسیس را به عنوان مرکزیت این بخش جدید در نظر گرفت. در این باره باید توجه کرد که اگرچه شکی در این وجود ندارد که تبدیل یک دهستان به بخش می تواند باعث اختصاص امکانات بیشتری به مردم عزیز روستاهای کوییک بشود، اما نباید این واقعیت را در تحلیل این رخداد از نظر دور کرد که جمهوری اسلامی بیش از آنکه در این تقسیم بندی ها به دنبال تخصیص امکانات باشد، اهداف امنیتی، سیاسی و نظامی را جستجو میکند. از این رو این واقعیت انکارناپذیر است که تبدیل دهستان کوئیک که از گذشته یکی از مناطق به لحاظ امنیتی حساس برای جمهوری اسلامی بوده، قرار نیست امکاناتی بیشتر از دهستانهای همجوار نصیب مردم این ناحیه بکند، اما از سوی دیگر حضور بیشتر و استقرار دائمی گسترده تر نیروهای امنیتی و نظامی رژیم را در منطقۀ کوئیک به دنبال خواهد داشت که در درازمدت سبب خواهدشد تا رژیم دست بازتری در کنترل منطقه و پیشبرد سیاست های امنیتی و نظامی خاص خود در دالاهو داشته باشد.
سنت دیرپای همزیستی و چشم انداز آینده
همانطور که گفته شد نخستین پیامد این درگیری ها تاکنون برنامه ریزی برای حضور امنیتی گسترده تر در منطقه بوده است. باید توجه کرد که این مسئله منحصراً تهدیدی علیه جامعۀ یارسان نیست و چه بسا به میزان بیشتری جامعۀ اهل تسنن را نیز مورد تهدید قرار بدهد. به بیان واضح تر، وقوع یک درگیری بر سر آب و مرتع که توسط نیروهای بی هویت تا مرحلۀ تنشی مذهبی پیش رفت نه تنها قرار نیست که برنده ای به دنبال داشته باشد، بلکه آتشی است که دود آن چشم تمامی ساکنان منطقه را از یارسان و سنی و شیعه و با هر تعلق طایفه ای و دینی کور میکند. از این رو در خلأ کمیته های مستقل حقیقت یاب مردمی و مورد پذیرش همگان و گروه های دیده بان مدنی مستقل که تنها در شرایط آزادی اجتماعی و با رشد مدنی و سیاسی امکان شکلگیری دارند و میتوانند تنش های احتمالی بر سر آب و منابع مشابه را کنترل کرده و مانع از بروز تنش و درگیری میان مردم شوند، نیروهایی به میدان آمدند که کاملاً برعکس، هیچ هدفی به جز ایجاد تفرقه و اختلاف و تبدیل کردن درگیری بر سر منابع به تنشی مذهبی و عقیدتی نداشتند و قصد داشته و دارند که سنت همزیستی مسالمت آمیز مردم دالاهو را که قدمتی صدها و شاید هزار ساله دارد از میان برده و نابود کنند. پیداست که این نیروها در خدمت منافع قدرت و حکومت مرکزی و سیاست ضد مردمی اش قرار دارند که کوردها را -چه یارسان و چه سنی و چه شیعه- دشمن خود قرار داده و نیتی به جز بسط و توسعۀ قدرت خود و حضور نظامی و امنیتی در دالاهو ندارد.
این در حالی است که با رجوعی به سنت همزیستی مسالمت آمیز مردم دالاهو درمی یابیم که در طول چندین سده چگونه این مردم با حفظ باورها و اعتقادات و تفاوت های فرهنگی شان در قالب ملت تکثرگرای کورد توانسته اند در کنار یکدیگر زندگی کرده و در سختی ها و مصائب یار و یاور یکدیگر باشند و یک نظام تعاون اجتماعی با قدمت طولانی را بنیانگذاری کنند. احترام متقابل مردم به باورها و آیین های یکدیگر که نشانگر اهمیت ارزش هایی از قبیل مدارا، تعاون و گذشت در فرهنگ مردم کورد دالاهو است و نیز وجود روابط خانوادگی و ازدواج های میان گروه ها و پیروان ادیان مختلف نشان میدهد که دشمنان کورد کار دشواری برای پیشبرد نیت های پلیدشان دارند. صحبت از این ارزشها در شرایطی صورت میگیرد که رژیم مرکزی در دنبالۀ سیاست های حکومت های قبلی چنین نظام اجتماعی تکثرگرا و ارزش های همبسته با آن را سد راه سیاست های ارتجاعی خود میبیند و بدون شک از میان بردن این ارزش ها را از طریق سیاست های مختلفی ادامه خواهد داد.
بدون شک هیچ چیز به اندازۀ آگاهی و هوشیاری مردم منطقه با هر تعلق دینی و طایفه ای، به ویژه معتمدین و چهره های مردمی همچون رهبران مذهبی، هنرمندان، روشنفکران و نیروهای مدنی نمیتواند جلوی این سیاست های پلید و کثیف رژیم و مزدورانش را سد کند و از تمدن تاریخی مردم دالاهو و ارزش های انکارنکردنی اش دفاع به عمل بیاورد. نیروهای اجتماعی پیشرو، مردم آشتی طلب دالاهو و دلسوزان اجتماع با هر تعلق و دلبستگی طایفه ای و مذهبی باید با تلاش برای ایجاد نهادهای مستقل و دموکراتیکی که همۀ تنوعات مذهبی و طایفه ای را در بر بگیرد، در این دورۀ بحرانی مدیریت منابع طبیعی را در منطقه در جهت خیر عمومی و استفادۀ همگانی گروه های مختلف تنظیم کنند و با برقراری روابط برابر و آشتی جویانۀ متقابل مانع از این شوند که ابتکار عمل در دست نیروهای مرتجع و جنگ افروزی قرار بگیرد که بقای خود را در گروی ایجاد تفرقه و درگیری میان مردم دالاهو میبینند. نباید فراموش کرد که غفلت از ارزش های تاریخی مزبور که دستاوردهای تاریخی همۀ مردم و ضامن دوام جامعه در طول تاریخ بوده اند و هستی امروز ما –فارغ از تفاوت های مذهبی و طایفه ای- تنها با وجود آنها امکان تحقق یافته است، میتواند فاجعۀ نابودی این تمدن کهنسال را موجب شده و به راحتی دشمن را بر جامعه مسلط و پیروز گرداند. در آن صورت نه یک گروه مشخص، بلکه همۀ مردم منطقه از گوران و جاف و سنی و یارسان و شیعه هستند که بازنده خواهند بود.
با این وجود اتکا به سنت همزیستی دیرپای گروه های مختلف مردمی در کل زاگرس و کرماشان و مشخصاً منطقۀ دالاهو افق روشنی از همزیستی را پیش روی خلق می گذارد که شکست سیاست های تفرقه افکنانۀ قدرت حاکم و مزدوران مرتجعش را نوید میدهد. بی شک اتحاد دموکراتیک فرامذهبی و فراطایفه ای در پرتوی احساس مسئولیت در برابر ارزش های مشترک تاریخی و سنت همزیستی دیرینۀ مذاهب و طایفه های گوناگون برای تحقق چنین چشم اندازی ضرورت دارد.
منبع: گاهنامه خاونکار(کووار خاوەنکار)