در جستجوی سرپناهی برای آسیه: قتل زن کارگر کورد حاشیه نشین، و نمایش «خوب، بد، زشت» ؛ برخودان شوا

در جستجوی سرپناهی برای آسیه: قتل زن کارگر کورد حاشیه نشین، و نمایش «خوب، بد، زشت» ؛ بخش اول

برخودان شوا 

:

بیش از 41 سال پیش وقتی مردم در خیابان های کردستان و سراسر ایران شعار «کار، مسکن، آزادی» سر می دادند و رهبران تازه به دوران رسیدۀ جمهوری اسلامی در حالی که تیغ هایشان را برای کشتار نیروهای انقلابی سوسیالیست تیز می کردند، مردم را به بازگشت به خانه و گردن نهادن به قدرتِ تازه از راه آمده وادار می کردند، «آسیه پناهی» زن جوان 20 ساله ای بود که در روستای (سەراو سەرفیرووزاوا) در کرماشان زندگی می کرد و با امید به آینده ای بهتر برای خودش، فرزندانش، و مردم جامعه ای که بدان تعلق داشت، شاید هرگز تصور نمی کرد 41 سال پس از آن روزها نه تنها هیچ یک از مشکلات زندگی او و مردم دیگر حل نشده باشد، بلکه در شرایطی که تحت لوای بیش از چهار دهه حاکمیت سرمایه داری اسلامی او و میلیون ها نفر مانند او در جستجوی کار و نان و مسکن از روستای مادری خود آواره شده و به زندگی در بیغوله های حاشیۀ شهرها کشیده شده اند، دغدغۀ رژیم برای مردم آن روستا اعزام آخوند و تلاش در راستای شیعه سازی زورکی مردم باشد! او قطعاً نمی توانست تصور کند که حتی این وضع  تا جایی پیش برود که سرنوشت فردی چون او توسط نیروهای سرکوب رژیم و بر سر چند متر زمین رقم بخورد و دستان مزدورانِ نمایندگان خدا بر روی زمین اینچنین او را به دیار نیستی بکشانند و تلاش برای حفظ سرپناهی که تحت حکومت سرمایه داری اسلامی حق داشتنش را در این دنیا نداشت، کار او را به خفتن در خانه ای ابدی در «پیرپلاس» در روستای مادریش بکشاند. بدتر از همه اینکه دایه آسیه که تا پای جان در برابر آن مزدوران و اربابانشان مقاومت کرد تا حداقل سرپناهی را که توانسته بود برای فرزندانش تهیه کند توسط قلدران و اراذل و اوباش شهرداری رژیم از دست ندهد، شاید هرگز فکرش را هم نمی کرد که مرگ دلخراش او به دستاویزی برای جدال و دعواهای جناحین این رژیم تبدیل شده و به محلی برای عرض اندام نیروهای حاکمیت بدل گردد که می خواهند جناح بندی رژیم را در مرحلۀ تازه ای از حیات سرمایه داری اسلامی به نمایش گذاشته و تقابل میان خود را به عنوان الگویی جدید در سیاست کهنۀ جمهوری اسلامی در مغز مردم فرو کنند. در روزهای اخیر مرگ آسیه پناهی بازی دنباله داری را در رسانه های وابسته و در میان نیروهای حکومتی رقم زد که فهم آن در آرایش جدید میان نیروهای رژیم سودمند خواهد بود، آرایشی که به منزلۀ گذار حاکمیت از دوگانۀ اصلاح طلب و اصولگرا، حذف نزدیک به تمام اصلاح طلبان حکومتی و جناح بندی جدیدی در میان اصولگرایان و نیروهای نزدیک به سپاه پاسداران است.  

در شرایطی که روند حذف اصلاح طلبان حکومتی از جناح بندی سیاسی در ایران از قیام مردم در دی 1396 وارد فاز تازه ای شده و وخامت اوضاع اقتصادی و سیاسی حاکی از آن است که جناح مزبور دیگر نخواهد توانست همچون گذشته در راستای منافع نظام ایفای نقش کند، رفته رفته نظم جدیدی بر جناح بندی نیروهای سیاسی جمهوری اسلامی حاکم می گردد. از یک سو باقر قالیباف پس از شکست در انتخابات 1396 و برکناری از شهرداری تهران با به راه انداختن جریانی به نام جبهۀ نواصولگرایی توانست خود را به عنوان «رضاخان حزب اللهی» نمایندۀ توسعۀ سرمایه دارانه در نظام اسلامی نشان داده و با چنگ انداختن بر صندلی ریاست قوۀ مقننه بار دیگر و این بار در سطحی بالاتر به قدرت بازگردد. از سوی دیگر نیز نیروهایی که به لحاظ گفتمانی به جریان سعید جلیلی نزدیکی دارند، در این مدت بیکار ننشسته و با به راه انداختن مدیران و هواداران دولت احمدی نژاد به فعالیت در راستای برنامه های اجتماعی سپاه پرداخته و تلاش کرده اند تا با ارتباط با جریان های جوانتر در درون شاخ و برگ اداری و شبکۀ مدیران سطح پایین بدنه ای برای خود فراهم آورده و جریانی را تحت شعار «عدالتخواهی» و با ادعای بازگشت به شعارهای معیشتی سال های اول انقلاب به راه بیندازند که اگرچه با چراغ خاموش و به صورت نامنسجمی در حال رشد است، اما در انتخابات مجلس موفق به فرستادن تعداد زیادی از نیروهای خود به صورت بی سر و صدا به مجلس شده و برای تبدیل شدن به قطب مقابل «نواصولگرایان» برنامه ریزی می کند. این دو جریان هرچند در بسیاری موارد تلاش بر رقابت گفتمانی با یکدیگر دارند، اما همچون دوقلوهای قبلی یعنی اصلاح طلبان حکومتی و اصولگرایان بر سر حفظ ساختار نابرابر سرمایه داری اسلامی هیچ اختلافی با یکدیگر ندارند. 

این آرایش جدید که به عنوان آخرین تلاش رژیم برای فائق آمدن بر بحران های موجود انجام می شود، درواقع از ضروریات سیاسی و ایدئولوژیک در این مرحله از حیات جمهوری اسلامی است و بدون شکل دهی به آن، جمهوری اسلامی نخواهد توانست حتی در کوتاه مدت بقای خود را تضمین کند. می توان گفت که جناح موسوم به نواصولگرایان در بازی جدید نقش جناح توسعه گرا و نمایندۀ تکنوکراسی را بر عهده خواهند داشت و جناح مقابل همچون جناح منتقد جای خالی نیروهای چپ را پر کرده و سناریوی حاکمیت از این قرار است که عطش جامعه به برابری خواهی رادیکال و عبور از ساختار نابرابر سرمایه داری اسلامی را با شعارهای فریبنده اما توخالی این جریان برطرف کند؛ بازی قدیمی ای که پس از سرکوب نیروهای سوسیالیست انقلابی در دهۀ 60 تاکنون چند بار تکرار شده و این بار نیز با نیروهایی جدید انجام می شود و نیاز به مانورهایی دارد تا در ذهن تودۀ مردم جای صف کشی های جناحی قبلی را بگیرد و توده های ناراضی را مجاب کند که مطالبات خود را بار دیگر در درون نظام پیگیری کنند! صد البته که این سناریو هر اندازه هم که بر روی کاغذ سهل و آسان باشد، در عمل با دشواری های بسیاری مواجه است و به باور نگارنده به دلیل ضروریات انقلابی که فراتر از سر دادن شعارهای عدالتخواهانه و عوامفریبی با نمادهای به جا مانده از فعالیت چند دهه پیش جریان مذهبی است، از پیش محکوم به شکست است. 

به ماجرای آسیه پناهی باز می گردیم. ظرف چند هفته شاهد بودیم که چگونه با برکناری چند مدیر رده پایین در شهرداری، از یک طرف جناح نزدیک به قالیباف ضمن پاکسازی نیروهای مخالف با باند خود در شهرداری کرماشان در پی ماست مالی ماجرا برآمدند و جناح مقابل با برگزاری تجمع تلاش کردند تا با سوار شدن بر اخبار مربوط به این ماجرا و طرح مطالبات و مسائل انحرافی، به خیال خودشان از تلنبار شدن نارضایتی های مردمی جلوگیری کرده و خود را نمایندۀ خواست مردمی جا بزنند! 

ماجرا ظاهراً اینگونه آغاز شد که گروهی از مردم کورد و بومی منطقۀ کرماشان که به واسطۀ فقر و توسعه نیافتگی و در جستجوی کار از روستاهایشان کوچ کرده و در حاشیۀ شهر کرماشان ساکن شده بودند، در اراضی موسوم به شهرک فدک در حاشیۀ شهرک سجادیه (آریاشهر) آلونک هایی برای خود ساخته و در آن ساکن شده بودند. زحمتکشان کورد که این مکان را برای سکونت انتخاب کرده بودند، شاید خبر نداشتند که مناسبات مالکانه از سده ها پیش به گونه ای چیده شده که قوی ترها و زورمندان از قبیل خوانین و آخوندهای عمدتاً غیربومی، مالک شهر کرماشان به شمار بیایند و خلق کارگر و دهقان و روستاییان و عشایر کورد در سرزمین خودشان مهمان این میزبانان خودخوانده محسوب بشوند! انچه که واقعیت ماجراست و در صورتبندی هیچ یک از طرفین به چالش کشیده نمی شود این است که مالکیت زمین های منطقۀ مزبور، از روز 19 شعبان 1223 قمری (10 اکتبر 1808 میلادی) توسط مالکی خودخوانده به نام «آیت الله شیخ عبدالاحد کرکوکی» بنا بر سنت اسلامی وقف شده و این فرد غیربومی که در آن زمان به روایتی با هدف شیعه سازی مردم کرماشان از کربلا به این شهر اعزام شده بود، برای همیشه این زمین ها را از دسترس مردم بومی و مالکان واقعیش خارج ساخته است! زمین های تصرف شده توسط این آخوند هم اکنون تحت نام «موقوفۀ کرکوکی» بخش عظیمی از حاشیۀ جنوب شهر کرماشان را در بر می گیرد که: «از سمت شمال به موقوفۀ محلۀ باخ نەی در منطقۀ چیاگوڵان محدود می شود؛ از غرب به جادۀ قدیم بریمەوەن می رسد و جادۀ بالایی سڵامگا و روستاهای ساڵێ ئاوا و مووریان را در بر می گیرد؛ از شرق مرادئاوا و چێمەن چیاگوڵان را شامل می شود؛ و حد جنوبی آن با خط جادۀ قدیمی موسوم به زۆڵەڕێ که در گذشته برای کوچ عشایر مورد استفاده قرار می گرفت محدود شده که روستای پێشتەکەش را هم در بر می گیرد.» به این ترتیب بدون اینکه برای کسی اهمیت داشته باشد که آخوند مزبور چگونه در کمتر از چند سال اقامت در کرماشان این همه زمین را تصاحب کرده و نیز اینکه چگونه مالکیت زمین هایی که بدون شک باید به کشاورزان و عشایر کورد بومی منطقه تعلق داشته باشد پس از 212 سال در اختیار رژیمی قرار دارد که به «احیای سنت وقف» مفتخر است، همۀ روابط مالکانه و سنت ارتجاعی وقف و نقش آن در سلطۀ طبقاتی و سلب مالکیت از مردم کورد در سرزمین شان توسط عده ای مزدور عادی سازی می شود که ماهیت مرتجع و فاشیست خودشان را در پس واژگان بی معنای عدالت اسلامی و مستضعف مخفی می کنند. 

ادامه دارد..

وەڵامێک بنووسە

پۆستی ئەلیکترۆنییەکەت بڵاوناکرێتەوە. خانە پێویستەکان دەستنیشانکراون بە *